یادداشتی بر ظهیر

اخیرا .. یعنی ازیک ماه پیش خوابهام عجیب شدن.. ماه گذشته که کل اموات رو خواب دیدم ..اما خواب دیشب باحال تربود...من یه معلم داشتم دوران راهنمایی ..که اگه بگم هر چی دارم از ایشون دارم گزاف نگفتم ....خواب خانم تحصنی که اگه زنده است خدا حفظ شون کنه ... ودوستان اونموقع ریحانه ... که توخواب با دوستای دبیرستانم که درحال حاضر هم باهم رفت و امدداریم .قاطی شده بود....اینقد تو خواب بغل شون کردم ... و بوسیدم شون ..خدایا معلم های خوب و انسان ساز این مرز و بوم رو حفظ کن یادداشتی بر ظهیر...ادامه مطلب

امان از آدمی و آرزوهایش...به 20 سالگی که بر می گردم ..موقعیت الانم چیزی بوده که می خواستم..یعنی اون زمانها اگه کارمندمی بودی .. خیلی موقعیت خوبی برای یک خانم می بود..مخصوصا علوم پزشکی که برای خودش وجهه دیگری داشت .. ولی اکنون در آستانه 50 سالگی دلم می خواهد یک مدرس موفق .. یک کار افرین ..باشم و نه یه کارمندفکسنی ....

یادداشتی بر ظهیر...

خیلی وقته دلم نمی خواد بنویسم.. خودحس زندگی کردنو بیشتر دوس دارم این روزا.. از اینکه یکم احساس ارامش دارم و برای هیچ چیززندگی عجله ندارم دیگر .. و می خواهم درکش وقوس لحظه ها .. لحظه را زندگی کنم با عشق

یادداشتی بر ظهیر...

از وقتی که درگیر برنامه های آموزشی وتوسعه فردی شدم کمتر دلم می خواد اینجا چیزی بنویسم ... ولی همچنان خوندن نوشته های بقیه رو دوست دارم ..اینجا ادم دلشمی خواد ناشناس بمونه .. برای توسعهفردی نیاز به شناخته شدن هست .. و به نظرم متفاوتن اینا ..بهر حال .. اگه کسی دوس داشت تو اون فضا هم با من همراه بشه بگه ادرس سایتم بهش بدم

یادداشتی بر ظهیر...

از پذیرش شرایطزندگی بازمانده ام..روزهارا همچون عروسک خیمه شب بازی به شب میرسانم واین روال همچنان ادامه دارد .. سرگردانم ونمیدانم چگونه بایداز این استیصال رهایی پیداکنم....

یادداشتی بر ظهیر...

همیشه یک از دغدغه ها ودل نگرانی های من ، بی اعصاب بودن و خشن بودن پسری بود ..و اینکه با خودم می گفتم خدایا این چطور با همسر اینده بتواندتعامل کند ..لا بلای گرفتاریهای ریز و درشت زندگی ..که امان از من بریده و نبودهمیشگی همسر ..که معلوم نیست کی این پروزه های شهرستانی قرار است تمام شود .. پسرم جمله ای گفت که قند توی دلم آب کرد ... گفت مامان هر چه بابا پیرت کرده .. من دوباره جوونت می کنم .. ازبس می خندونمت ....خدایا همه جوانها حفظ کن یادداشتی بر ظهیر...ادامه مطلب

می گذرم از میان رهگذران مات
می نگرم در نگاه رهگذران کور
این همه اندوه در وجودم و من لال
این همه غوغاست در کنارم و من دور

گذر کردم و باز در آغوش کشیدم کتابهایم را که مرهم جانم هستن ....و حال مرا خوب می کنند....و به برکت آنها به دیگران کمک می کنم....

یادداشتی بر ظهیر...

کارهایم را انجام می دهم ..ولی باز بیقرارم ... بیقراری رهایم نمی کند یادداشتی بر ظهیر...

این روزها هی می خوام بنویسم .. هی تنبلی میکنم .البته تنبلی که نه ..یکم هم شلوغم .. ولی خو .. دیروز موقع صبحونه طعم نونهای زیره ای که کمی هم شیرین بود.. منو برد به نون مزه های بچگی ... یادمه 5 یا 6 ساله بودم که به همراه مادربزرگم که بی بی صداش می کردیم نونوایی می رفتم و یکی از خوشمزه ترین قسمتای نونوایی رفتن این بود که به نونوا می گفت بهش نون مزه بده ... که فک کنم همون فطیرهای خودمون هست که شیرین هم بود و من عاشق اونا بودم .... و یهویی بعد این همه سال مزه این نون زیره دار شیرین نون رضوی منو برد به 5 سالگیم ... هی روزگار ... هی بچگی ... هی میانسالی ... یاد همتون بخیریک کار دیگه که چند بار تصمیم گرفتم و نصفه گذاشتم نوشتن خاطرات بچگیم ه .. ...این گریز زدنا دوباره یادم میاره که ننوشتی دختر خاطراتت ...نکنه یادم بره ....مواظب خودتون باشین ..براتون حال خوش ارزومی کنم یادداشتی بر ظهیر...ادامه مطلب

انسیه خانوم هم تموم کردم ...دورهمی مون بسی خوش گذشت ....کتاب بعدی از مارگرت اتوود هست ...بزنیم به کلاسیک ..ببینیم اونور چه خبره .. کنارفایل های آموزشی ..کار اداره ...بیمه و همه چیزهای لذت بخش این روزها

یادداشتی بر ظهیر...